تاريخ نگاري فلسفه اسلامي


 

نويسنده: محمد علامي




 
فلسفه اسلامي همچون ساير انديشه ها از فراز و فرود و گذشته اي برخوردار بوده که در دوره هايي، به اين گذشته توجه نشده است. اگرچه فلسفه از علوم اوايل به شمار مي آيد که علمي وارداتي بوده و از راه ترجمه به جهان اسلام راه يافته بود، طي تاريخ آن چنان رنگ و بوي اسلامي به خود گرفته که گويي از متن کتاب و سنت برخاسته است.
با اينکه از نظر شيوه و روش تفکر ميان متکلمان و فيلسوفان در جهان اسلام فاصله بود، اين دو در دوره هايي آن چنان به هم نزديک مي شدند که جدا دانستن کتاب هاي فلسفي و کلامي از يکديگر کاري بس دشوار و ناممکن مي نمود و در کتاب هاي هر يک رد پاي ديگري را مي شد ديد.
سير انديشه فلسفي در جهان اسلام نکته اي کوچک و کم اهميت نبود، زيرا توجه به اين سير راه را براي درک درست موضوع ها، علل طرح آنها، چرايي پاسخ هاي متنوع و نتايج هر کدام، هموار مي کرد.
البته دوره هاي تاريخي گوناگون در چگونگي طرح مباحث و پيچيدگي متون بي تاثير نبوده است، اما چنانچه که بخواهيم به سير تاريخي فلسفه اسلامي نگاهي بيندازيم، در کل مي توانيم سه مقطع براي آن در نظر بگيريم: نخستين دوره ورود فلسفه است که با ترجمه و سپس حرکت در مسير فهم آن با استفاده از شروح گوناگون در قرون اوليه آغاز شد؛ دوره دوم تبيين و نوآوري در فلسفه مشا و فلسفه اشراق است؛ در دوره سوم نيز در فلسفه صدرايي نه تنها مشا و اشراق، بلکه عرفان و کلام نيز همه در هم تنيدند و رنگ و بويي جديد به نام حکمت متعاليه به خود گرفتند.
اما تاريخ نگاري فلسفه در جهان اسلام قدمتي طولاني دارد و مسلمانان جدا از طرح مباحث و اقوال متقدمان در کتاب هاي فلسفي، به صورت مستقل نيز که به تدوين آثاري دست زده اند که مي توان به آنها به ديد کتاب هاي تاريخ فلسفه نظر انداخت. با اين حال در نگاه نخست ممکن است آنها را فقط کتاب هايي درباره تراجم و شرح حال فيلسوفان و نه فلسفه تصور کرد. درباره بعضي ديگر از اين کتاب ها وضع بدتر است؛ زيرا نام گذاري آنها به صورتي است که انسان از عنوان آنها به وجود مباحث فلسفي و تاريخ فلسفه در محتواي آنها پي نمي برد. اين مسئله به دليل حرفه و منبع درآمد فيلسوفان بوده است؛ زيرا بيشتر آنها از راه طبابت امرار معيشت مي کردند. شايد بتوان «تاريخ الاطباء» اسحاق بن حنين بن اسحاق (215-298 ق) را قديمي ترين کتاب از اين دسته آثار در دوره اسلامي دانست، که نويسنده آن، يعني ابن اسحاق، در بغداد از نديمان خلفاي عباسي بود.(1) ديگري سليمان بن حسان اندلسي (332-377ق) معروف به ابن جلجل(2) است که از اهالي قرطبه بود و کتابي به نام «تاريخ الاطباء و الحکما» نگاشته است. همان گونه که مشاهده مي کنيد، در همان قرون اوليه ورود فلسفه به جهان اسلام، چه در شرق و چه در غرب آن، آثاري درباره تاريخ فلسفه نگاشته شده است. «طبقات الامم» نوشته ابوالقاسم صاعد بن الحسن اندلسي (متولد 250 ق) و «تاريخ الاطباء» يحيي نحوي اسکندراني و «صوان الحکمه» ابوسليمان منطقي سجستاني از ديگر کتاب هاي نوشته شده تا پايان قرن چهارم هجري اند. اگر چه اين کتاب هاي تاريخ نگاري فلسفي را در جهان اسلام رشد دادند، بايد گفت که قسمت اعظم آنها درباره حکماي يونان و تاريخ فلسفه يونان است؛ البته در آنها نامي نيز از مترجمان و شارحان اسلامي نيز برده شده است. در قرون بعدي اين آثار منبعي براي تاريخ نگاري هاي فلسفي همچون «تاريخ الحکما» بيهقي معروف به ابن فندق (490 - 565ق) در قرن ششم به شمار مي آمدند.
در دوره بعدي تاريخ فلسفه، که دوره تبيين و نوآوري در فلسفه مشا و اشراق به شمار مي آيد، مي توان آثار بيشتري را در حوزه تاريخ فلسفه يافت؛ آثاري همچون «تاريخ الحکما» جمال الدين ابوالحسن علي بن يوسف قفطي (646 ق) و «تاريخ الحکماء» شمس الدين محمد الشهرزوري (687 ق) موسوم به «نزهه الارواح و روضه الافراح»، «عيون الانباء في طبقات الاطبا» از ابن ابي اصيبعه الدمشقي (668 ق). افزون بر استفاده از کتاب هاي پيشين، ورود فلسفه اسلامي به دوره اي جديد را به خوبي نشان مي دهند. در اين کتاب ها مطالبي درباره فارابي (339 ق)، بوعلي سينا (428 ق) و شيخ شهاب الدين سهروردي (586 ق)، استادان، انديشه ها، اقوال و کتاب هايشان يافت مي شود که شايان تامل اند؛ براي نمونه قفطي درباره فارابي چنين آورده است: «فاراب از شهرهاي بلاد ترک است در ماورالنهر و حکيم مذکور از فلاسفه ملت اسلاميه است و کس را در تقدم و تقوي وي دفعي و توقفي نه از بلاد خود به عراق آمد و در بغداد مقيم گرديد. علوم حکمي را در بغداد نزد يوحنّا بن جيلاد قرائت کرد».(3)
همچنين شهرزوري درباره شيخ اشراق آورده است: «در صغر سن به طلب علم و حکمت مسافرت گزيد تا به مراغه رسيد و در آنجا در خدمت مجدالدين جيلي به تحصيل مشغول گشت و از آنجا به اصفهان توجه نمود و به من چنين رسيد که او بصائر ابن سهلان ساوي را نزد ظهير فارسي خواند... و از کتب او چنان مفهوم مي شود که او در بصائر فکر بسيار کرده است».
اين کتاب ها افزون بر شرح زندگي استادان فلسفه و ذکر نام کتاب هايشان عبارت هاي حکمت آميزي نيز از هر فيلسوف نقل مي کنند.(4)
پس از اين دوره و در قرون بعدي تاريخ فلسفه دچار نوعي افول شد اگر چه در سال 1099 ق شاه سليمان صفوي به ترجمه آثاري همچون «تاريخ الحکما» قفطي دستور داد، اين گونه اقدامات فاقد هر گونه نوآوري بودند، و از همين رو غير از چند تتمه نگاري بر آثار گذشته، اثري جديد در تاريخ فلسفه، به ويژه پس از ملاصدرا تا دوره هاي اخير، پديد نيامد. با اينکه دوره سوم از فراز و فرودهايي برخوردار بود، تاريخ فلسفه اي به آن توجه نکرده است.
جاي تاسف است که با وجود تمامي توجهي که در اين سال ها به فلسفه شده از تاريخ فلسفه اسلامي تا حدودي غفلت شده است؛ زيرا ما نيازمند انواع گوناگون تاريخ فلسفه محور، مکتب محور، مسئله محور و دوره محور، براي تبيين و فهم دقيق تر ديدگاه هاي فلسفي هستيم.
اميدواريم که اين نوشتار خود سرآغازي براي توجه به تاريخ فلسفه اسلامي باشد.

پي نوشت ها :
 

1. شهرزوري، تاريخ الحکما، تهران انتشارات علمي و فرهنگي، 1365، ص 325.
2. اسماعيل پاشا، هدية العارفين اسماء المؤلفين و آثارالمصنفين، بيروت: داراحياء التراث العربي، 1339 ق، ج 1، ص379.
3. قفطي، تاريخ الحکماء، تهران: دانشگاه تهران: 1347، ص379.
4. شهرزوري، نزهه الارواح و روضه الافراح، ص458.
منبع: ماهنامه زمانه - شماره 13.